پاکت سیـگار مچاله شده را از گوشـه ی گلدان خاک گرفته برمیـداری
پشت میز کنار پنجـره مینشینی
و اتش به جانش میکشـی !
اولیـن پک
دومی
سومی
نصفه نیمـه رهایـش کرده
و کلافه دستانت را در سر فـرو میبری
دیگر دیـر است برای انتـظار
برای امـدن
سیـگار مـن بودم
که تمـامم کردی ..
.
.
امضــا : خـانـوم ی