خیلی زود بود
چهارشنبه, ۲۹ مهر ۱۳۹۴، ۱۲:۳۴ ق.ظ
خیلی زود بود واسه خیلی چیزا
واسه اینکه عاشق بشم و بشینم از عشق بنویسم
بعدم تو بری و دوباره از رفتنت بنویسم
بزرگتر بشم و نتونم فراموشت کنم
حالا هی بنویسم از ارزوهام
از اینکه ای کاش بشه برگردی و این حرفا
بعد باز تو برنمیگردی و من بزرگتر میشم
خبر ازدواج تو بالاخره یه روزی میرسه به گوشم
منم داغون میشم
دوباره مینویسم از اینکه مطمئنم دیگه برنمیگردی
و واقعا من موندم و یه عالمه خاطره و این نوشته ها
بعد بازم میگذره خبرش میرسه یه پسر کوچولو داری که بابا صدات میزنه
و من این بار باید از اون مردی بنویسم که حالا پدر شده
اونوقتا دیگه من پیر شدم
اونقدر پیر که نتونه از تو بنویسه
ولی تو اگه یادم افتادی از من بنویس
بنویس از اون زنی که در انتظار کسی بود که میدونست هیچوقت نمیاد و اخر هم پشت همون پنجره پوسید ..
.
.
امضــا : خـانـوم ی
۹۴/۰۷/۲۹