:) مــو فــرفـــرى

خـط خـطـى هـاى خـانـوم ى

:) مــو فــرفـــرى

خـط خـطـى هـاى خـانـوم ى

:) مــو فــرفـــرى

میــروی
و به دیـوانـه های ایـن شهـر یکـی اضـافه میشـود ..

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۷۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

سالــــهاست نشستـــه ام پشت دری بستـــه

می ایـــی ؟

نمی ایـــی ؟

انتـــظار پشـــت انتـــظار ..

.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۲۰
خانوم ى ..


السـلام علیـک یـــا علـى بـن مـوسى الـرضـا


پ.ن 1 : تـا شـکار نشـده ام ضمـانتـم کـن 

پ.ن 2 : بطلـب .. همیـن

۵ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۴۲
خانوم ى ..


پ.ن : از سـرى دروغ هـاى دوسـت داشتنـى :)

۲ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۵۳
خانوم ى ..

همــه ی ادمــا دیــر یا زود طعـــم تنـــهایی رو میچشن ..

یه روز میفهمـیـــم آدمــا نمیــان که تا ابد بمونــن

میفهمیـــم که توی یه جبـــر لعنتی گیــر کردیم

اینکه یه زمانی فکر میکردیــم میتونیم از پس همه چی بربیـــایم گذشتـــه

الان رسیدیـــم به جایی که میگیــم دیگه زورم نمیـــرسه

الان میفهمیـــم خیلی جاهـــا مجبوریــم

اونقدری هم قوی نیستیــم که جلوی همه چی وایسیم

جلوی رفتـــن ادمایی که دوسشــون داریم رو بگیریــم


یه روزی که شایـــد دور نباشــه

با صـــدای چرخهای چمــدون که روی کاشی کشیــده میشه

بیـــدار میشیم

و رفتـــن اون فـــرد رو تماشا میکنیــم بــدون اینکه بـــاور کنیم 

میره و نمیتونیــم کاری کنیم واسه مونـــدنش

نگــه داشتنش


حـــالا دوباره پـــرت شدیم تو عمـــق دره ی تنـــهاییامون

دوباره همون قهـــوه هایی که همیشه ســـرد میشه

همون سیـــگاری که روی میــز افتاده

همون کتـــابایی که خونده نشده

همون ادمی که هـــزار بار از پشت پنجـــره میبینمش و نیــست ..


میرسیم اخـــر قصه

و میفهمیـــم اخـــر قصه هم هیچـــی نیست

اخر این زنـــدگی هم مثل اولش تنـــهاییـــم !

.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۴۹
خانوم ى ..

_ میشـه یه تـاکسـى بـرام بگیـرى ؟


+ کجـا میخــواى بـرى ؟


_ مقصـدش مهـم نیسـت

هـر چـى دورتـر بهتـر ..


+ خـوبـى ؟


_ میشـه به اسمـون بگـى ببـاره ؟

چشـمام خیلـى خستـه ست !


پ.ن : لبخنـد هاى احمقـانه ى زورکـى .. خـوبـم گفتـن هاى الکـى ..

.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۴۳
خانوم ى ..

چـرا همیشـه یـک جـاى زنـدگى گنـدیـده است
و
کـارى هـم نمیشـود کــرد ؟

[ فـریـدون سـه پسـر داشــت _ عبـاس معـروفـى ]


۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۵۰
خانوم ى ..

ادمهـاى جـالبـى هستیـم !

از خـوشـى ها و لبخنـدهایـمان عکـس میگیـریم

و قشنگـى هاى زنـدگى روزانـه را در قـابى کـوچک

در اتـاق مجـازى خـود به اشتـراک میـگذاریـم

شــب که شـد

عمـق تنهـایى خـود را محـاسبه کـرده

و خـود را سـرگرم اهنــگ هاى تکـرارى و البتـه غمگیـن میکنیــم

از دلتنـگى ها و حـرف هاى ناگفتـه مینویسیـم

و این بـار غـم ها را به اشتـراک میگـذاریـم ..


در صفحـه ى اینستـاگـرام شاهد خـوشى هاى زنـدگى

و اینجـا شاهـد غـم هاى یک دیگـر هستیـم !


پ.ن : البتـه همیشـه اینطـور نیست ؛)

.

.

امضـــا : خـانـوم ى



۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۴۷
خانوم ى ..

یه نگاهی به خــودت میندازی

یه نگاهی به اتـــاق شلوغت

به کتـــابایی که نصفه خوندی

به اونایی که اصـــلا نخوندی !

به فنجـــون های قهـــوه ی ردیف شده ی روی مـیز

به لبـــاس های مچـــاله شده ی تو کمد

این همه بی حوصلگـــی از کجا میاد ؟


یه عالمه کار داشتـــم

الان پشت پنجـــره نشستم قهـــوه میخورم !

نگاه میکنم به آدمـــا

آدمـــایی که هیچی ازشون نمیدونـــم


به ماشینی که با ســـرعت رد میشه

به  دختربچـــه ای با بـــادبادک توی دستش

به  دو تا جـــوونی که دست تو دست هم با هم حـــرف میزنن

به  دو تا دختـــری که بلند بلند میخنـــدن

به پیـــرمردی که تنـــهایی قدم میزنـــه

به ..


خیـــره میشم به قهوه ی توی دســـتم

بــازم ســـرد شد

قهـــوه ی ســـرد رو توی سینک خـــالی میکنم

کـاش کنـــار گذاشتن آدما هم به همین راحــتی بود

وقتی دوسـِــت ندارن

وقتی سردن

کـاش بتونیـــم اینجوری بذاریمشـــون کنار


خستـــه از بی حـــوصلگی ایـــن روزا

خستـــه از این خـــستگی تمــــوم نشـــدنی

بی سبب به این زنـــدگی کوفتی ادامـــه میدهیـــم !

.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۱۲
خانوم ى ..

_ متـاسفـم !

+ واسـه چـى ؟

_ واسـه عشـق
که بـه دست ادمـایـى مثـل تـو به بـازى گرفتـه میشـه ..

.
.

امضـــا : خـانـوم ى

۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۵۷
خانوم ى ..


لا بــه لای این همــه کتـــاب ِ تو کتابخونـــه م


ممکنـــه داستـــان یکیش شبیـــه قصـــه ی من بـــاشه

بی حوصلـــگی های یه دختـــر ١٨ سالـــه رو نوشتـــه باشـــه

یا حتی نـــامه ای که هـــزار بار پــاره کردم ُ دوبــاره نوشتمش

یا پـــر باشه از حــرفایی که نتونستـــم بگــم

یا حتی دوســت دارم هایی که توی دلـــم مونـده


شایــد اصلا مـــردی باشـــه که بـــوی تـــو رو بـده

یا یه مـــرد دیگه که اخـــر قصـــه برگـــرده !


اگه اون برگـــه های پـــاره شــده رو از پشت کتابخونـــه بکشم بیـــرون

و به هم بچسبونـــم


| میدونـــم تـــو یه روز میـــای !

اونوقت میشینیـــم ساعتـــها حــرف میزنیـــم

بعـــدم به نبــودنت ُ این چـــایی های یـــخ کــرده

بلنـــد بلنـــد میخندیـــم ! |

.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۴۴
خانوم ى ..