:) مــو فــرفـــرى

خـط خـطـى هـاى خـانـوم ى

:) مــو فــرفـــرى

خـط خـطـى هـاى خـانـوم ى

:) مــو فــرفـــرى

میــروی
و به دیـوانـه های ایـن شهـر یکـی اضـافه میشـود ..

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۷۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

درون مـن شهـریست

                                     پــــر از ادمهـاى افســرده !


.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۲۰
خانوم ى ..

نفهمیـدم

نفهمیـدم که ایـن همه بى حـوصلگـى از کجـا میـاد 


چـرا اون کتـاب قشنـگه رو نصفـه خـونـدم

و اون یـکى رو هنـوز شـروع نکـردم 


چـرا انقـدر از مـوهـاى فـرفرى ُ بلنـدم بـدم میـاد

و حتـى یــادم نیست اخـرین بار کى شونـه شون کــردم


یا چـرا شـکلاتا مثـل همیشـه خـوشمـزه نیستـن

و از خـریدنشـون اصـلا ذوق نمیکنـم


چـرا ایـن لاک قـرمـزه انقـدر بـد رنـگ شـده

و دیـگه دوستـش نـدارم


چـرا اون ادمـه دیـگه انـلایـن نمیشـه

و نمیشینـه تا صبـح واسـم از چیـزاى قشنـگ بگـه


چـرا وسـط اون فیلـم قشنـگه شـارژ لپ تـاپ تمـوم میشـه

و شـارژرش خیلـى دوره


چـرا دیـگه با دو تـا فنجـون قهـوه منتظـرت نمیشینـم

و

تـــو چـرا نمیـاى ؟؟

.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۳۳
خانوم ى ..

بـا خـودم احسـاس غـربت میکنـم

حتـى ایـن دختـر کــز کـرده ى کـنج اتـاق را نمیشنـاسم !

چشمـانم را روى هـم میفشـارم

بایـد به دنبـال نشـانى بـگردم

سنــدى

مـدرکى

چیـزى که ثابت کنـد میشـود مثل روزهـاى اول شـد

مگـر میشود ادمى تـا ایـن حـد از خـودش فاصـله بگیـرد ؟

.
.
امضـــا : خـانـوم ى

۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۳۴
خانوم ى ..

شبـــ ُ دوســت دارم ..


وقتی با یه عـــالمه تـــاریکی میـــاد

اون لبخنـــد مصنـــوعی رو از لبـــت برمیـــداره

دری که تمـــام روز به روی خاطـــرات بستی رو بـــاز میکنــه

آدمی که هـــزار بار سعی کردی فـــراموشش کنی رو میـــاره جلـــوی چشــمت

حســـرت دوســـت دارم های نگفتـــه رو دوبـــاره میـــذاره روی دلـــت

بهـــت اجـــازه ی انفجـــار میــده

باعـــث میشـــه بغـــض گلــوت خفـــه ت نکنــه

و اون همـــه دلتنـــگی رو بـــالا بیـــاری


شبـــ ُ دوســـت دارم ..


چـــون نمیـــذاره تظاهـــر کنــم

و آدمی باشـــم که نیستـــم

ازم نمیپـــرسه چتـــه ؟

دلیـــل گریـــه ها و بی قـــراری هامو نمیخـــواد

پـــر از سکـــوته

پـــر از تــاریکی

یــادم میــده صبـــور باشــم

کنـــار بیـــام

کنـــار بـذارم


شبـــ ُ دوســـت دارم ..


.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۲۵
خانوم ى ..

_ دارى به چـى فکـر میکنـى ؟


+ به چیـزایـى که نـدارم !


_ مثـلا ؟


+ کسـى که واسـم نـامه بنـویسـه

کسـى که جـایى منتظــــرم باشــه

کسـى که منـو بفهمـه

کسـى که الان باشـه !


میفهمـى چـى میگـم ؟

.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۵۶
خانوم ى ..

از خـــواب بیـــدار شـدم

پـرده ها را کنـار کشیـدم

چـاى دم کــردم

پشـت میـز نشستـم و شـروع به خـوانـدن کتـاب مورد عـلاقـه ام کــردم


اصـلا به روى خـودم نیـاوردم که نیستـى

که دیشـب گـریه کــردم

و الان چشمهـایم چقـدر پف کـرده است ..


به روى خـودم نیـاوردم !

.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۲۹
خانوم ى ..

مـن

در کـوچـه اى , جـایـى

از زنـدگـى جــا مـانـده ام !!

.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۰۳
خانوم ى ..

مـن از انتهـاى یـک شــب بـى انتهـا بـرایـت میگـویـم !
از سکــوتـــش .. تــــرسش .. غـــربتــش ..

از تمـــامِ اشکــــ هایی کــه بی صــدا شد
از صـــدای بــــــاد در سـوز و سـرمای ایــن شبـــــــــ
از شیـــشه های خیـــس و بــاران خــورده

از مــــن
از تـــــــو
از دلتنــگی

از کــوچه های بی انتهـــا و اتــوبان های بــن بســـت
از رویاهـای دختــــرانه ام

ایــن شبـــــــ پـــر است از خــالی و مــــن هـمچــنان بیهــــوده در رویــاهایــم پـــرسه میـــزنــم !
.
.
امضـــا : خـانـوم ى

پ.ن : ایـن نـوشتـه قـدیـمى و مـربـوط به زمستـان سال گـذشتـه اسـت :)


۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۴
خانوم ى ..
کمـى دنبـالـم بگــرد

[ مـــن ] همیـن حــوالـى ام !

.
.
امضـــا : خـانـوم ى

۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۲۰:۲۹
خانوم ى ..

_ چیـکار میکنـى انقـدر خستـه اى ؟


+ فکـــر !


.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۵۸
خانوم ى ..

خستـه ام

و ایـن روزمـرگى هـا بیـش از پیـش کـلافـه ام کـرده است


دلـم مـادربـزرگ را میخـواهـد

که بـا هـم روى تخـت گـوشه ى حیـاط بنشیـنیم

بـرایـم چـاى تـازه بیـاورد

از مـن

از حـالم 

هیـچ نپـرسد


مـوهـایـم را کـه بافـت

سـرم را روى پـاهایـش بگـذارد

و از روزهـاى خـوب بـرایـم بگـوید ..

.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۴۹
خانوم ى ..

زنـدگـى مـزه ى گسـى دارد

دسـت کـم زنـدگـى مـن ایـن بـود ..


[ محسـن امیـرى مقـدم ]


۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۰۳
خانوم ى ..


پ.ن 1 : از سـرى جمعـه هاى بـى حـال و کسـل کننـده 

پ.ن 2 : کـولـر خــونـه سـوخت و تا سـاعـاتى دیگـر حتمـا از گـرما ذوب میشـویـم :|

۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۴۶
خانوم ى ..

اینجـا
مـدام بـوى رفتــن هـاى بـى بـرگشت مـى ایـد !
.
.
امضـــا : خـانـوم ى

۴ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۵۶
خانوم ى ..
تــاریکی اتــاق با روشن شدن صفحـه ی مانیتــور در هــم میشکنـــد
طبــق معمول فایــل آهنگای قــدیمی رو بــاز میکنـــم .. چــی دارن کــ ازشون سیــر نمیشــم ؟

خیــره میشــوم بـــ قهــوه ی کــنار میــز
حــتی میتـونم تلخیــش رو احــساس کنـــم !
کـمی مــزه میکنـــم .. هــر چقدر هــم تــلخ از طعــم زنــدگی ام بهتـــر است

بـا دیــدن جــای انگشتــانم روی صفحــه لبخنـــد میزنــم امــا تــلخ
عــادت بـــ نــوازش عکسهــایت دارم !

سیــل عظیــمی از خــاطره بــ مغــزم هجــوم می آورد
نــاتــوان تر از آنـــم کــ جــلویشان را بگیــرم

نـاخــودآگاه فایــل عکسهــا رو باز میکــنم
خیــره میشـــوم ..
مــرورت میکنــم ..

همــزمان با باز و بستـه شدن چشمانـــم طعمی شــور روی لبانــم حــس میشود !
دوبــاره اشکــــــــــ ..
چــقدر دلـــم نــوازش انگشتانــت روی گـونه ام را میخــواهد ..
دستمــال بی احــساس فــریاد میکشــد !
آن هـم میدانــد دستی نیست .. اشکهـایم را پــاک میکنــد ..

بــاد پــرده را نـوازش میکنـــد
و مــن میفهمــم کــ چــقدر از آغوشت دورم !

ســردی هــوا را بــ جان میخــرم و بــ بالکــن میــروم
نیــم نگـاهی بــ آسمان می انــدازم
تاریـکی اش تمــام وجــودم را میبلعــد ..

نیــم نگــاهی بــ زمیــن می انــدازم
سقــوط مــرا فــرا میخــواند ..

صــدای زنگـــ ساعت , افکــارم را آشفتــه میکنـــد
چــه خـوش خیــال است کـ فکر میکنـد خـواب بــ چشمهـایــم می آیــد !

سحـــر نــزدیک است ..
.
.
امضـــا : خـانـوم ى

۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۴۶
خانوم ى ..

واسه خیلیـــامون بعضی شبـــا یه شب معمولی نیست

از اون شبـــای کشــــدار تنهاییــــه

میشینی یه گوشـــه

بغــض میکنی اما گریــه نــــه !

با خــودت میگی

گریــه کنم که چی بشه ؟

تا الان مگه چی شده ؟

خودت جواب خودتــو میدی

هیچــی !

فقط رسیدی به پــوچی


زل میزنی به زخمــای روی تنت

از همونــا که میگفتن

بــزرگ میشی یــادت میره !

بــزرگ شدم

نه یــادم رفته

نه حتی زخمــام خوب شده


انگــار تو دریـــا غــــرق شدم

هی سرمو میــارم بالا

نفس میکشــم

کمـــک میخوام

هیشــکی نیست

یکی که حتی صــدامو بشنوه

هر بار بیشتــــر غـــرق میشم

هر دفعه نفس کشیدن سخــت تر میشه

مدام از ساحــل دورتر میشم

چــــرا کسی نیست ؟

چــــرا کسی محکم دستامو نمیگیـــره ؟


به خـــودم میام

اره الان تو اتاقـــم

اما نیستـــم !

خیلی وقته نیستـــم

غــــرق شدم تو دریایی که هیچــکس پیـــدام نمیکنـــه

من تو خــودم گــــم شــدم ..

.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۴ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۲۴
خانوم ى ..

حـس عجیبـى هـر شـب در مـن سقـوط میکنـد !

چیـزى شبیـه به تهـوع سـراسـر زنـدگـى ام را فـرا گـرفتـه است

به کلمـه اى مبهـم مـى انـدیشـم

فـرامـوشى !


بیـش از چنـد مـاه است که با ایـن کلمـه ى به ظاهـر ساده کلنجـار میـروم

و به هیـچ میـرسـم ..

جـالب تـر ان است که چیـزى که قصـد فـراموشـى ان را دارم

از هـر واضحـى واضـح تـر است !

و مـدام پیـش روى چشمـانم خـودنمـایى میکنـد 


روزهـاى اول خـودم را گـول میـزدم

کـه مـن همـه چیـز را از یـاد بـرده و دیگـر هیـچ چیـز ازارم نمیـدهد !

ایـن حـس خیلـى مانـدگار نبـود

تا دوبـاره رسیـدم به همـان تهـوع همیشگـى


بـــراى مـن این کلمـه روز به روز بـى معنـى تـر میشـود

و یقیـن دارم که امـرى غیـر ممکـن است

گـویا ان کـه به ایـن کلمـه رسیـده 

مسـت بـوده است !!

.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۱ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۵۵
خانوم ى ..

نمیخـوام

نمیخـوام که بشینـم از دردام بنویسـم

بعـدم همـه دلداریـم بـدن که بیخیـال

که میفهمـت

نمیخـوام کسـى بفهمـه منـو

وقتـى حتـى نمیتـونم از دردام بنویسـم

پـس کو اون ادمى که منـو از خـودم بهتـر بشنـاسه

کو اون ادم که ارومـم کنـه

کجـاست ؟

الان بایـد باشـه

بایـد باشـــه ...

.

.

امضـــا : خـانـوم ى



۶ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۴ ، ۰۱:۰۹
خانوم ى ..

 حسـٓـم مثــل اون کتــابیه که با بى حــوصلگى پرتـِـش میکنــى اونــور

مثــل چـــایى ِ ســردى که ارزش خــوردن نــٓداره

مثــل عـٓـربده هاى مـٓـرد مست همسایــه

مثــل سربــازى که نیــمه شب فــٓـرار میکنــه

مثــل پیــرزنى که ٣٠ ســاله رو ویلچــِر میشینــه

مثــل زن حــامله اى که مــاه اخــر میفهــمه سـٓـرطان داره

مثــل نامــه هایى که هیچــوقت فــِرستــاده نشـُـده

مثــل  حسهــایى که به هیچــکــٓس گفتــه نشـُـده

مثــل نابینــایى که هیــچ جـا رو نـِمیبینــه

یــا حتی ناشنــوایى که هیچــی نمیشنـٓـوه

مثــل ..


دیــر به قــٓـطار زنــدگى رسیــدم

و ان قـــطار بــراى همیشـه رفت ..

و مـٓـن سالهــاست با تمــام حســهایم اینجــا جــا مانــدِه ام !

.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۸ موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۲۲
خانوم ى ..

او خـواهـد امـد !

وقتـى که گل هاى تــازه را در گلـدان میگـذارم

وقتـى به هـواى امـدنش چـاى دم میکنـم

وقتـى لبـاس هایـش را در ماشیـن لباسشویـى میریـزم

یا حتـى وقتـى انهـا را روى بنـد پهـن میکنـم

مـى ایـد

وقتـى دارم ظـرف ها را میشـورم

وقتـى خـانـه را گـردگیـرى میکنـم

وقتـى مشغـول خـوانـدن ان کتـابى هستـم که مـردش اخـر قصـه بـرمیگـردد !


مـن میـدانـم

تـو مـى ایـى

و قـرص هاى روى ایـن میـز را بـرمیـدارى

بعـد دو فنجـان چـاى میـریـزى

و از روزهـاى خـوبمـان بـرایـم میگـویى ..

.

.

امضـــا : خـانـوم ى



۲ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۰۰:۵۰
خانوم ى ..