:) مــو فــرفـــرى

خـط خـطـى هـاى خـانـوم ى

:) مــو فــرفـــرى

خـط خـطـى هـاى خـانـوم ى

:) مــو فــرفـــرى

میــروی
و به دیـوانـه های ایـن شهـر یکـی اضـافه میشـود ..

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

نباید هوا بیشتـر از این سـرد بشه
و تنهـایی هاتو به رخ بکشه
که مچـاله بشی تو خودت
درست مثل لباسایی که توی کمـد مچـاله شده
نباید هوا انقدر دلگیـر باشه
و اشکات لا به لای بـارون پیدا نشه
که مدام از خودت بپرسی کجـای این پاییـز قشنگه ؟

پاییـز اونموقع قشنگـه که بارونی ترین روزش با هم قـدم بزنیم
دستامونو توی دست هم قفـل کنیم و از عشـق حرف بزنیم ..

.

.

امضــا : خـانـوم ی


۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۲۳:۳۶
خانوم ى ..

امـروز از اون روزای قشنـگ پاییـز بود

که هی بـارون میومد

که هوا سرد ُ سردتر میشد

و مجبورت میکرد لباس گرماتو از کمد بیاری بیرون

هر روزتون پـر از این حسـای خـوب


+


عنـوان رو نظرسنجی نوشتم

چون دوست داشتم نظـرتون رو راجع به نوشته هام بـدونم

خوشحـال میشم یه نظـر کلی بدین

مرسی که نوشتـه هامو میخونید :)


۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۲۲:۴۱
خانوم ى ..

من برای اینهـا عاشقـت نشده بودم
عاشقـت نشده بودم
که اینجـا نبـودنت را نفـس بکشم
و عصـرهای پاییـز دست خاطراتمـان را بگیرم و تمام شهـر را به دنبال رد پایـت قـدم بزنم
که در کافـه ها به دنبال قهـوه های سـرد شده ات بگردم
در کوچه ها به دنبال سیـگارهای نصفـه نیمه ات

عاشقـت نشده بودم
که حالا در دریـاها به دنبـال ان زنـی بگردم که در رویـاهایش غـرق شده است ..


.

.

امضــا : خـانـوم ی


۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۱۲:۳۹
خانوم ى ..

دستهـا با ارزش اند
خیلی بیشتـر از اون چیزی که ما فکر میکنیـم

دستی باید باشه که تو پاییـز بشینه واسه زمستـون برات شال گردن ببافـه
هر موقع دلـت گرفت و اشکات گونه هاتو خیـس کرد یه دستی باید باشه تا به جای دستمـال اشکاتو پـاک کنه
یا وقتی تنهـایی طوری بغلـت کنه که همه ی غصـه هات از یادت بره

یه دستی که دستـاتو بگیره
و عشـق رو تو قشنـگ ترین روز پاییـز بهـت هدیـه بده ..


.

.

امضــا : خـانـوم ی


۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۰۰:۲۸
خانوم ى ..

دلم گرفتـه
قدر اسمـون این شهـر
این شهـری که مال من و تو نیـست
همین شهـری که هیـچ جاش از تـو خاطـره ندارم
مگه غـربت همیـن نیست ؟
دلم تنگـه
واسه تـو
واسه خاطـره هامون

حالا غریـب ترینم

غریـب تو این شهـر
غریبـه واسه تـو ..


.

.

امضــا : خـانـوم ی


۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۴ ، ۰۰:۱۰
خانوم ى ..

تنهـایی
همان زنـی ست که گوشه ی تقویـم بی ابـان به دنبال روز رفتنـت میگردد
همان زنـی که تمام روزهای بارانـیِ پاییـز کوچه پس کوچه های شهر را به دنبـالت میگردد ..
تنهـایی
نام دیگر همان زنـی ست
که زنـده نیست و زنـدگی میکند ..


.

.

امضــا : خـانـوم ی


۵ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۴ ، ۲۱:۵۶
خانوم ى ..

من در خـودم تمـام شـدم
و تمـام شـدن یک زن را هیچـکس نمی بینـد !


.

.

امضــا : خـانـوم ی


۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۴ ، ۰۰:۰۳
خانوم ى ..

باید فـراموشی بگیرم
باید ان دو چشمی که زندگـی ام را سیـاه کرده از یـاد ببرم
یا تمام ان حرفهـایی که بوی دوسـت داشتن میدهد

باید فـراموش کنم
بودن تـو را
که حالا از نبـودنت بیشتـر ازارم میدهد ..


.

.

امضــا : خـانـوم ی


۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۴ ، ۲۳:۵۲
خانوم ى ..

دستهـایش زخـمی بودند
دستهـایش تنهـا بودند ..

انگار وسط راه
درست در وسط راه کسی دستـانش را رهـا کرده بود
و میـان انبوه خاطـرات در یک خیابـان بسیار شلـوغ تنهـایش گذاشته بود ..

عشـق برایش همچون کاکتـوسی بود
که نوازشش میکرد

لبخنـد میزد
و زخـم دستهـای تنهـایش را می بسـت ..


.

.

امضــا : خـانـوم ی


۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۴ ، ۲۳:۳۶
خانوم ى ..

دو دستش پـوچ بود
و زنـی احمـق در تمام شهـر به دنبـال گل میگشت ..


.

.

امضــا : خـانـوم ی


۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۴ ، ۲۲:۴۴
خانوم ى ..

خیلی زود بود واسه خیلی چیزا
واسه اینکه عاشق بشم و بشینم از عشق بنویسم
بعدم تو بری و دوباره از رفتنت بنویسم
بزرگتر بشم و نتونم فراموشت کنم
حالا هی بنویسم از ارزوهام
از اینکه ای کاش بشه برگردی و این حرفا
بعد باز تو برنمیگردی و من بزرگتر میشم
خبر ازدواج تو بالاخره یه روزی میرسه به گوشم
منم داغون میشم
دوباره مینویسم از اینکه مطمئنم دیگه برنمیگردی
و واقعا من موندم و یه عالمه خاطره و این نوشته ها
بعد بازم میگذره خبرش میرسه یه پسر کوچولو داری که بابا صدات میزنه
و من این بار باید از اون مردی بنویسم که حالا پدر شده
اونوقتا دیگه من پیر شدم
اونقدر پیر که نتونه از تو بنویسه
ولی تو اگه یادم افتادی از من بنویس
بنویس از اون زنی که در انتظار کسی بود که میدونست هیچوقت نمیاد و اخر هم پشت همون پنجره پوسید ..


.

.

امضــا : خـانـوم ی


۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۴ ، ۰۰:۳۴
خانوم ى ..

قـدم میزنم و کسی کنـار من نیست
پشت میـز مینشینم و کسی ان طـرف میـز رو به روی من نیست
دو فنجان چـای میریزم و در دست کسی فنجـان دوم نیست
اشـک هایم روی گونه جـاری میشوند و اغـوش کسی همـدم روزهای سخـتم نیست
کتابهـای مورد علاقـه ام را میخوانم و حتی در داستـان ها هم کسی شبیـه به من نیست

زندگی میکنم و هیچـکس هیـچ کجـای زندگی ام نیست ..


.

.

امضــا : خـانـوم ی


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۴ ، ۲۳:۰۱
خانوم ى ..

نمیدانم کجای این شهـر گمت کردم
شاید در ان خیابـان شلوغ لا به لای جمعیت
یا کنج ان کافه ی خلوت میان قهـوه های سرد شده ام
شاید هم میان قرصهـای رنگارنگ روی میز
یا لا به لای تمام این کتابهـایی که نصفه نیمه خوانده ام

گمت کردم
از همان روزی که از دهانم پرید و گفتم :

دوستـت دارم ..


.

.

امضــا : خـانـوم ی


۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۴ ، ۲۰:۰۳
خانوم ى ..

با یادت اخرین سیگار پاکت سیگارم را روشن میکنم

تصویر‌ ان ابی چشمانت سیگار را که هیچ من را هم به اتش میکشد

سیگاری که ارام ارام خاکستر میشود

و منی که  در خاطراتت پیر میشوم

مدام تو را در ذهن اشوبم می اورد که

قرار بود قبل‌ از تمام این سیگارهای نصفه نیمه

بیایی ..

اما میبینی

چاره ای ندارم

نبودنت را باور میکنم

و سیگار بعدی .....


.

.

امضــا : خـانـوم ی


۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۹:۲۸
خانوم ى ..

 هر شب در خیالم در اغوش مردی مچاله میشوم که مال من نیست
همچون کسی که بی توجه به تابلوی پارک ممنوع درست در همان جا پارک میکند ..
تو و هر چه مربوط به توست برایم ممنوع شد
از همان عصری که دستان سرد زنی در دستانت فشرده شد
که ان زن من نبودم !

.

.

امضــا : خـانـوم ی


۳ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۹:۲۵
خانوم ى ..

پاکت سیـگار مچاله شده را از گوشـه ی گلدان خاک گرفته برمیـداری
پشت میز کنار پنجـره مینشینی
و اتش به جانش میکشـی !
اولیـن‌ پک
دومی
سومی
نصفه نیمـه رهایـش کرده
و کلافه دستانت را در سر فـرو میبری

دیگر دیـر است برای انتـظار
برای امـدن
سیـگار‌ مـن بودم
که تمـامم کردی ..
.

.

امضــا : خـانـوم ی


۳ موافقین ۳ مخالفین ۱ ۱۸ مهر ۹۴ ، ۱۶:۳۶
خانوم ى ..

مـن عشـق را بـارها دیـده ام

در ان چشمـان ارامـى که گاه میخنـدد گاه میگـرید

در ان دستـان پــر مهـرى که یا دسـت میدهـد یا دستـى میگیـرد

در ان شانـه هایى که همـدمم میشونـد

در ان اغـوش گـرمى که زنـدگى را از یـادم میبـرد

در ان کاکتـوسى که میدانـى زخـم میزنـد امـا نـوازش از یـادت نمیـرود


تـو همـان عشقـى که مـن هـر لحظـه میبینـم خـواهـرم ..

.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۴ ، ۱۲:۳۲
خانوم ى ..

عاشقـم باش
نه خیلی
نـه !

قدر دو فنجان قهـوه در کافه ای خلوت
قدر قدم زدن های دو نفره در باران پاییز
قدر مرور خاطرات روی نیمکت همیشه سبز پارک
قدر پیچ و تاب موهای بلندم
قدر گرمی‌ دستان قفل شده ات در دستان سردم
یا حتی رد پاهای رفتنت
عاشقـم باش
فقـط لحظـه ای ..
.
.
امضــا : خـانـوم ی



۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۴ ، ۱۹:۰۳
خانوم ى ..

همـه فکـر میکننـد

کسـى به زنـدان مى افتـد

که یا ادم کشتـه است

یا دزدى کـرده اسـت ..


امـا میبینـى

منـم یـک زنـدانـى ام !

منـى که فقـط دوستـش داشتـم

حـالا در خـاطراتـش زنـدانـى شـده ام ..


.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۱۱:۰۲
خانوم ى ..

تـو را در همیـن شهـر گـم کـردم

تـو را در ان خیابـان شلـوغ که عشـق لا به لاى غریبـه ها جـا مانـد گـم کـردم

تـو را در فنجـان قهــوه ى سـردى که در سینـک خـالى شـد گـم کـردم

تـو را در نـگاه منتظـــر مـــرد سیـگار به دســت گـم کـردم

تـو را در خـم پیـچ کوچـه اى بـن بسـت گـم کـردم


مـن خـودم را هـم

خـودم را هـم با تـو در ایـن شهـر گـم کـردم ..


.

.

امضـــا : خـانـوم ى


۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۴ ، ۱۳:۴۴
خانوم ى ..